به ادامه مطلب برو ضرر نمی کنی
!!!!!!!!!!واقعا خواندنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
آموزش طراحی یک فلورال درخشان با فتوشاپ
عجیب ترین مدل های کفش (فوتوشاپ)
تصاویر فوتوشاپ شده باورنکردنی
افکت فتوشاپی: تقسیم تصویر به قطعات کوچک
عشق فوتوشاپ ها بیان ببینند
آموزش ساخت نوشته گداخته در فوتوشاپ
آموزش ساختن نوشته ای در زیر یخ
آموزش رنگی كردن چشمها در فتوشاپ Adobe Photoshop CS3
مدهای رنگی گرافیکی فتوشاپ
نرم افزار فتوشاپ سری3
نرم افزار فتوشاپ سری2
نرم افزار فتوشاپ سری1
Layer Styles در فتوشاپ
فیلترها در فتوشاپ
ذخیره سازی تصاویر برای وب Save for Web
خلق یک آگهی تبلیغاتی ساده
کاربرد Transform در فتوشاپ
ابزارهای رسم و تایپ
ابزارهای نقاشی
ابزارهای روتوش و ترمیم
ابزار انتخاب
کارکردن با لایه ها در فتوشاپ
جعبه ابزار فتوشاپ (Toolbox)
کاربرد پالت ها در فتوشاپ
آشنایی با محیط کار در فتوشاپ
براي دانلود به ادامه مطلب برويد
میدونی بچه ی قورباغه و لک لک چی میشه ؟
قلک !!!
_حتما به ادامه مطلب بروید______________________
دانلود آهنگ شاهزاده ی رویا با صداي شهاب حسینی بازيگر سينما
پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟
مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است
به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم
او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.
اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.
و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد….
حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت.
پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟
آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟…
مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود.کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت و لباس های خود رابیرون آورد و گفت:مادر آماده شو با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم.
اما مادر اعتنایی نکرد و گفت:این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.حرف های تو چه معنی ای میدهد؟
پسر ملتمسانه گفت:مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن،فقط با من بیا.مادر نیز علیرغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست می داشت.بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند.
پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت:رسیدیم.در حالی که به کلیسای بزرگ شهر اشاره می کرد.مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت:من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست.این رفتار تو اصلا زیبا نبود.
کودک جواب داد:مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟
آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا.مادر هیچ نگفت و خاموش ماند.